شاید قرار است همه بگویند طلاق خیلی اتفاق ناخوشایندی هست که خب واقعا هست اما...
خودتون بخونید:
طلاق نگرفتن هم نوعی آسیب اجتماعی است ..................................... هدی صالحی
طلاق در لغت به معنای " رها شدن " است و در اصطلاح پایان دادن به زندگی زناشویی.
تاریخچه طلاق به تاریخچه ازدواج باز می گردد. از همان زمان که عشق و نهایتاً ازدواج میان زن و مرد بوجود آمد ناگزیر طلاق نیز در کنار آن شکل گرفت. جدایی عملی بسیار ناخوشایند و ناراحت کننده است و ناخواسته برای بعضی زوجین به وجود می آید. زن و شوهری که بعد از مدتها به این نتیجه می رسند از هم جدا شوند در ابتدا با عشق و علاقه با یکدیگر ازدواج کرده اند و هرگز بر این باور نبوده اند که روزی از هم جدا شوند و طلاق بگیرند. هر چند همیشه طلاق وجود داشته ، متاسفانه اکنون آمار آن به حدی رو به افزایش است که انجمن ها و سازمان های متععدی در تلاش برای بررسی علت و کاهش آن به فعالیت مشغولند. از آنجا که طلاق رویداد میان دو انسان متفاوت از نظر فکری است پس به عوامل بیشماری نیز نسبت می یابد اما بر اساس آمارهای موجود در کشور ما مهمترین عامل آن : فقر ، اعتیاد ، عدم تفاهم ، وجود روحیه مرد سالاری در فرهنگ ما ، نا آگاهی زنان از حقوق خود و از همه مهمتر مسائل جنسی است. همچنین نداشتن مهارت های مالی و زندگی ، دخالتهای نابجای خانواده ها در زندگی زوجین ، بی کاری ، تبدیل زندگی سنتی به مدرن از عواملی است که منجر به طلاق می شود. برخی از طلاق ها از ازدواج های نادرست و برخی دیگر از دخالت ها و دلسوزی های نابجای دیگران سرچشمه می گیرد اما اگر خانواده ها به جای دخالت ، فرزندان خود را در زمینه ازدواج و مهمتر از آن ادامه آن آموزش می دادند وضعیت این چنین نبود. موضوع طلاق تنها متوجه یک فرد نیست ، در یک اختلاف زناشویی مرد و زن به یک نسبت می توانند مقصر باشند باید به این نکته توجه داشت که جدایی یک روزه اتفاق نمیافتد ، روزها و یا سال ها طول می کشد و اختلافات کوچک قابل حل روی هم جمع می شوند و به یک مشکل غیر قابل حل تبدیل می گردند و جالب است که زوجین برای حل این اختلافات کوچک خود هیچگونه تلاشی نمی کنند و تنها آنها را به گذشت زمان واگذار می کنند. درست است که صبر و گذشت زمان خیلی از مسائل را به خودی خود حل می کند اما افراد باید بین این مشکلات و اختلافات با مسائل مهمی که این چنین حل نمی شوند فرق بگذارند و در یافتن راه برون رفت از آنها بکوشند . همان گونه که پیشتر نیز گفتیم جدایی در تمام قوانین بشری وجود داشته که در اغلب آنها طلاق دهنده مرد بوده است . طلاق علاوه بر ایجاد مشکلات فردی باعث ایجاد مشکلات اجتماعی نیز می گردد. در نگاهی دیگر مردم نباید طلاق را همیشه یک امر ناخوشایند و آسیب تلقی کنند گاهی جدایی زوجین به مراتب بهتر از زندگی در کنار یکدیگر است. در مواردی که خطر همسر آزاری و آسیب روانی برای زنان جدی است طلاق بهتر از همزیستی اجباری است. خیلی ها تصور می کنند طلاق زندگی نکردن زوجین در زیر یک سقف است در صورتیکه خیلی از زندگی های زناشویی در زیر یک سقف ، مدت هاست پایان یافته و آنان به اجبار یکدیگر را تحمل می کنند . هر چند طلاق قانونی اتفاق نیافتاده است اما اینان مدت هاست که دچار طلاق عاطفی شده اند . در جوامعی که حق طلاق با مردان است ، رویداد چرخه رسیدگی به طلاق آسیب های روانی جدی برای زنان در پی دارد . نکته تاسف بار تر این که هیچگونه حمایتی از زنان بعد از جدایی چه از نظر مالی و چه از نظر هویت اجتماعی صورت نمی گیرد و آنها به خصوص زنانی که استقلال مالی و حمایتی دریافت نمی کنند عزت نفسشان به شدت کاهش می یابد که این امر موجب می شود اندکی از آنان به ناچار به سوی انحرافات اجتماعی کشیده شوند ، آنها از سوی جامعه حمایت نمی شوند و حتی طرد می گردند. طلاق زن در جامعه نوعی آسیب اجتماعی است مردم ما گاهی از روی نا آگاهی آن را در کنار مواردی همچون دزدی ، قتل و ... بررسی می کنند اما جالب است بدانید اگر این زن با تحقیر ، با کتک و فحاشی به زندگی مشقت بار خود ادامه دهد و بدگویی ها و اذیت های خانواده همسر را تحمل کند در نظر همین افراد چنین رفتاری جزء آسیب های اجتماعی مورد بررسی قرار نمی گیرد . به همین دلیل زن ناگزیر هر تحقیری را به جان می خرد چرا که در بیرون از آن خانواده مصیبتی بس عظیم تر در انتظار اوست . در آن سو اورا به چشم یک فاحشه می بینند و معمولاً حق حضانت فرزندش را به او نمی دهند گاهی اوقات حق ارتباط و یا دیدن دلبندان خود را هم ندارد . این زن در خانواده پدری خود نیز جایی ندارد . این خانواده او را مایه سرشکستگی می داند در نتیجه او را از خود طرد می کند . جامعه و اطرافیان چنین زنی را مقصر می داند که شرایط زندگی سخت را تحمل نکرده و طلاق را به زندگی با کودکان خود ترجیح داده است . اطرافیان با تصور اینکه این زن به دنبال هوی و هوس خود رفته و حاضر به جدایی گشته است ، او را از خود می رانند. حالا می توان درک کرد که چقدر قضاوت جامعه در مورد زنی که طلاق را انتخاب کرده بی رحمانه است ! باید توجه داشت که اکثر خانواده هایی که در آنها خشونت وجود دارد منجر به طلاق و جدایی نمی شود ، تنها بخشی از این زنان با حل مشکلات متعددی که در پیش دارند چه از نظر مالی و چه از نظر قانونی و ... می توانند از همسر خود جدا شوند بنابراین زنانی که دچار چنین معضل اجتماعی هستند نخست برای رهایی از آن باید به یک آگاهی نسبی و توانایی کافی برسند تا تصمیم به جدایی بگیرند . در برخی موارد این جدایی ها نه تنها آسیب اجتماعی نیست بلکه باید آن را یکی از راه حل های مقابله با آسیب برشمرد . تشکیل خانواده و ادامه زندگی امری بسیار پسندیده است اما در مواردی از جمله تهدیدات جانی و ... است که شرع مقدس اسلام برای دفاع از حقوق و کیان خانواده وارد شده و قاضی محکمه اسلامی بر مبنای آن نسبت به صدور رای طلاق اقدام می نماید. اما سوا اینجاست چرا برخی زنان برای جلوگیری از برچسب های بعد از طلاق و فشار اجتماعی مجبور به ادامه زندگی می شوند ؟ در این موارد زن مستاصل نه تنها باید همسر خود را تحمل کند و دم بر نیاورد بلکه باید برای بستن دهان اطرافیان ، باردار شود و کودکی را به این زندگی به دنیا آورد که نه تنها مشکلی از زندگی گره خورده اش نمی گشاید بلکه معضل دیگری بر جامعه بار می کند . به نظر می رسد زنی که علی رغم همه فشار ها این مکروه ترین حلال خدا را بر نمی گزیند زنی است که در خانواده و جامعه ای با نظام مرد سالارانه رشد یاقته است ، این زن از مادر خود یاد گرفته که باید بسوزد و بسازد ، تحقیر ها را تحمل کند و حتی آنها را تحقیر نبیند و درباره آنها سخن نگوید و در پاسخ به این پرسش که چرا از کتک زدن شوهرش ناراحت نمی شود ؟ با کمال ناباوری جواب دهد : " مادرم هم از پدرم کتک می خورد و به زندگی ادامه می داد مادر من جوری کتک می خورد ( البته جلوی کودکان خود ) که تمام بدنش سیاه می شد اما همسر من تحصیلکرده است و فقط مرا با کمربند یکی یا دوتا می زند تا مثلاً مرا تنبیه کرده باشد آن هم به تنهایی و در غیاب کودکانم" . این زن فکر می کند از مادر خود خوشبخت تر است. از چنین زنی چه توقعی می توان داشت آیا او معنای هویت اجتماعی ، شخصیت و ارزش های فردی را خواهد دانست؟ او نمی داند، پس باید آگاهی پیدا کند . حالا می توان تصور کرد چنین زنی اگر روزی طلاق بگیرد چقدر تحقیر و توهین را تحمل کرده و درد از آستانه تحملش بیشتر شده . زنی که به شدت تحت تاثیر و القائات مرد سالاری خانواده و جامعه قرار گرفته و بسیاری از ضد ارزش های موجود در جامعه را چنان قانون زندگی پذیرفته است، او که حتی در بدترین شرایط خانوادگی حاضر به جدایی و پذیرش طلاق نیست ، او که صبر و تحمل را پیشه می کند و هر گونه بی حرمتی را در خانه به جان می خرد تا مبادا با طلاق از طرف دیگران طرد شود ، اگر این زن روزی به آن درجه از " درد آگاهی " برسد که خواستار طلاق شود باید دانست که او ورای هر سختی را تحمل می کرده که اکنون مرز جدایی رسیده است . زنی که دیوانه شدن و پارچه سفید از خانه همسر بیرون آمدن را از تن دادن به جدایی بهتر می داند . این زن است ، زن . زنی مهربان ، باگذشت اما ناآگاه . نا آشنا با حقوق فردی و کرامت انسانی خویش.